ناشناسی دلم برد و گم شد
من پی دل کنون بی قرارم
لیکن از سستی باده ی دوش
می روم سرگران و خمارم
جرعه ای بایدم تارهم من!
بگذر از من رها کن دلم را
که بسی خواب آشفته دیده است
عاشق و عشق و معشوق و عالم
هر چه دیدست همه خفته دیدست
عاشقم،خفته ام،غافلم من!
کی تواند مرا دوست دارد؟
و اندر آن بهره ی خود نجوید؟
هر کس از بهر خود در تکاپوست
کس نچیند گلی که نبوید
عشق بی خط و حاصل خیالیست!
کس نخواهم زند بر دلم دست
که دلم جایگاه دلی است
ز آشیانم اگر حاصلی نیست
من بر آنم کزان حاصلی است
به فریب و خیالی منم خوش...!
نیما یوشیج
:: برچسبها:
نیما ,
یوشیج ,
:: بازدید از این مطلب : 414
|
امتیاز مطلب : 197
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50